حسن علی‌تبار و محمدمهدی شیخی – هنرجویان برتر چالش اقتراح – کارگاه یاغیانه – دوره 13

کارگاه شعر و ترانه یاغیانه علی اکبر یاغی تبار

حسن علی‌تبار و محمدمهدی شیخی
هنرجویان برتر چالش اقتراح
کارگاه یاغیانه – دوره ۱۳


 

آثار زیبای حسن علی‌تبار و محمدمهدی شیخی گرامی به صورت مشترک به عنوان اثر برتر این چالش شناخته شده،
به این دو بزرگوار تبریک گفته و برایشان آرزوی پایداری موفقیت و سلامتی و شادمانی می کنیم.

قوانین شرکت در این چالش:
جهت شرکت در این چالش الزامی بود تا شرکت کنندگان محترم با ادامه دادن مطلع (بیت آغازین) زیر که از بیدل دهلوی است، شعر خود را در قالب غزل یا قصیده با رعایت وزن و قافیه مطلع بسرایند.

بیت مطلع:
شب که طوفان‌جوشیِ چَشمِ ترم آمد به یاد
یادِ دل کردم بلای دیگرم آمد به یاد

علی اکبر یاغی تبار ، شاعر خوش نام و خوش آوازه ی ایران که تدریس این کارگاه را بر عهده دارد داوری این چالش را انجام داده است.

وی تمامی آثار شرکت کنندگان عزیز را به صورت دقیق بررسی کرده و با توجه به فاکتورهای نوشته شده در جدول زیر هر فاکتور را به صورت مستقل بررسی کرده و نمره داده است.

تعداد قابل توجهی از عزیزان کارگاه در این چالش شرکت نموده اند،
نتیجه ی نهایی آثار بررسی شده در جدول زیر به نمایش آمده است.

(به منظور عدم ایجاد نا امیدی در عزیزان شرکت کننده رتبه های پایین با کد ذکر شده و از اعلام نام خودداری شده.)


حسن علی‌تبار:

“شب که طوفان جوشی چشم ترم آمد به یاد
یاد دل کردم؛ بلای دیگرم آمد به یاد”

در فراسوی زمان و زندگی -آنسوی روح-
غرق در اندیشه بودم؛ دلبرم آمد به یاد

“من نمی دانم جنون شعله تاب کیستم”
در همین افکار بودم؛ مادرم آمد به یاد

آی! مادر؛ من عذاب از عشق و آتش می کشم
این وسط نادوستی و خنجرم آمد به یاد

“دست سوی آسمان بردم، زمین کاری نکرد”
وعده های صادقِ پیغمبرم آمد به یاد!

گفتم از این زندگی چیزی بخواهم؛ باز هم
چشم ها و خنده های دلبرم آمد به یاد:

“بی تو عمری در عدم هم ننگ هستی داشتم
سوختم بر خویش تا خاکسترم آمد به یاد”

“ای فراموشی کجایی تا به فریادم رسی
باز احوال دل غم پرورم آمد به یاد”

 

محمدمهدی شیخی:

 

شب که طوفان‌جوشیِ چَشمِ ترم آمد به یاد
یادِ دل کردم بلای دیگرم آمد به یاد

خواستم قفل ِ قفس را بشکنم ناگه ولی
عجز در سرتاسر بال و پرم آمد به یاد

خواستم تا سرنوشتم را خودم بنویسم و
نحسی ِ بی‌انتهای اخترم آمد به یاد

بوی خون پس دادم آخر جای عطری از گلاب
وقتی آن گلبرگ های پرپرم آمد به یاد

گفته بودند آتش ِ پنهان ِ خود را وا رهان
ناگهان سرمای در خاکسترم آمد به یاد

هی تبر خوردم ولی از خود نپرسیدم چرا
تا که ننگ ِ شاخه های بی‌برم آمد به یاد

روح و جانم گریه میکردند امّا باز هم
زخم‌های خنده‌روی پیکرم آمد به یاد

زندگی، یارای برخیزیدنم را هم گرفت
عاقبت مرگ آخرین یاریگرم آمد به یاد

 


برای آگاهی از شرایط ثبت نام و نحوه ی برگزاری کارگاه شعر و ترانه یاغیانه کلیک کنید.
“آکادمی دکلمه و گویندگی دکلمافون ، پشتیبان اخبار و مسابقات کارگاه شعر و ترانه یاغیانه”

مطالب مرتبط با این پست:

0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *